۵.۱۰.۱۳۸۸


اول کلمه بود

و کلمه اول "خدا" بود

من هنوز از بودن خودم اطمینان ندارم

یا بدتر اینکه من نمی دانم بودن با نبودن چه فرقی دارد.

برای هست شدن بر من یک اسم گذارده اند تا خیال خود را از آمدنم راحت کنند.

"هــومان"

دلشان به همین چیزها خوش است

آنها مرا که نمی دانم هستی چیست

مال خود میدانند

و دارند به جای من تصمیم می گیرند

می گویند دو ماه و چند روز از خلقتم می گذرد

شاید

من که اینها را می نویسم

هستم

در وجود چیز دیگری مثل مادر

و آنقدر خیالم راحت است

که می نویسم 5شنبه 7 خرداد 1386

یک جنین دو ماهه

هیچ نظری موجود نیست: